اینکه فکر کنی یک کاری اشتباهه و انجامش ندی خیلی فرق داره با اینکه به خاطر ترس نری سراغش. حالا که دور اعترافه، بذار بگم که منم همیشه فکر میکردم به خاطر اشتباه بودنه. حالا فهمیدم به خاطر ترس بود. ترس و احتیاط و استرسی که از هر کار عجیب و جدیدی میگیرم.
همیشه آدمهای مطمئن که سرشون رو بالا میگیرند و اونطور که دلشون میخواد زندگی میکنند رو دوست داشتم. تقریبا هیچ وقت هم اینطوری نبودم. غیر از رشتهام که به حرف سیل آدمهای دور و بر گوش ندادم و خودم انتخاب کردم، دیگه چیز دیگهای یادم نمیاد. اگه هم بود با پنهانکاری و ترس انجامش دادم. همیشه و خب کاش اینطور نبود.
درباره این سایت